جدول جو
جدول جو

معنی خشک پی - جستجوی لغت در جدول جو

خشک پی
بد قدم، شوم
تصویری از خشک پی
تصویر خشک پی
فرهنگ لغت هوشیار
خشک پی
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نافرّخ، شمال، نحس، شنار، سبز پا، نامبارک، بدیمن، نامیمون، منحوس، مشوم، مرخشه، بدقدم، بداغر، تخجّم، بدشگون، پاسبز، سبز قدم، میشوم، سیاه دست
تصویری از خشک پی
تصویر خشک پی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشکنای
تصویر خشکنای
حنجره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشک نای
تصویر خشک نای
حلقوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشک سر
تصویر خشک سر
متعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه پزی
تصویر خشکه پزی
عمل و شغل خشک پز، دکان خشکه پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه پز
تصویر خشکه پز
نانوائی که نان روغنی و خشک می پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنای
تصویر خشکنای
نای گلو حلقوم گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک لب
تصویر خشک لب
گرسنه، عذا نا خورده
فرهنگ لغت هوشیار
آب خشک کن کاغذی مخصوص که مرکب و جوهر را با مالیدن آن خشک کنند، آلتی چوبین یا فلزی دارای کاغذ خشک کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت خشک جراحت خشک، خشکیی که بر روی زخم بسته شود، جرب خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکه پز
تصویر خشکه پز
نانوایی که نان خشک یا نان روغنی می پزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت خشک، کنایه از بهانه، کنایه از نیرنگ، فریب، در پزشکی جرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک کن
تصویر خشک کن
دستگاه خشک کنندۀ چیزی مثلاً خشک کن ماشین لباس شویی، کاغذی نرم و پرزدار که با آن خط هایی را که با جوهر بر کاغذ نوشته شده خشک کنند، کاغذ خشک کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوشقدم، با سعادت خجسته یی خوش مسعود میمون: (مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست ک نی - زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا) (دیوان کبیر 9: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنای
تصویر خشکنای
((خُ))
خشکنا، نای گلو، حلقوم، گلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک سر
تصویر خشک سر
((خُ سَ))
تندخو، سودایی، بیهوده گو، بی عقل، خشک مغز، سبک وزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت، حیله و نفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
((پَ))
خجسته پی، خوش قدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک نای
تصویر خشک نای
حنجره، عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک پی
تصویر سبک پی
تندرو، روندۀ چابک، برای مثال سبک پی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱ - ۵۹ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک سر
تصویر خشک سر
بی عقل، احمق، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
یبوست، ضد تری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
خشک و بی آب بودن، مقابل دریا، زمین، برّ، یبوست، خشک سالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکی
تصویر خشکی
Stodginess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
тяжеловесность
دیکشنری فارسی به روسی