مردم نامبارک شوم قدم. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم. (یادداشت بخط مؤلف) : از خشک پیانت نشمارند در این راه در آب نشان بر کف پا آبله ای چند. ظهوری (از آنندراج)
مردم نامبارک شوم قدم. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم. (یادداشت بخط مؤلف) : از خشک پیانت نشمارند در این راه در آب نشان بر کف پا آبله ای چند. ظهوری (از آنندراج)
گرسنه. نهار. غذا ناخورده: چو از خنجر روز بگریخت شب همی تاخت ترسان دل و خشک لب. فردوسی. یکی را ز کمی شده خشک لب یکی از فزونیست بی خواب شب. فردوسی. شود مرد درویش از آن خشک لب همی روز را بگذراند بشب. فردوسی. کسی کو ندارد بود خشک لب چنان چون تویی گرسنه نیمه شب. فردوسی. ، تشنه. (یادداشت بخط مؤلف) : بکار آب که این لفظ صوفیان دانند برفت آبش و از آب شرع خشک لب است. خاقانی. خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی
گرسنه. نهار. غذا ناخورده: چو از خنجر روز بگریخت شب همی تاخت ترسان دل و خشک لب. فردوسی. یکی را ز کمی شده خشک لب یکی از فزونیست بی خواب شب. فردوسی. شود مرد درویش از آن خشک لب همی روز را بگذراند بشب. فردوسی. کسی کو ندارد بود خشک لب چنان چون تویی گرسنه نیمه شب. فردوسی. ، تشنه. (یادداشت بخط مؤلف) : بکار آب که این لفظ صوفیان دانند برفت آبش و از آب شرع خشک لب است. خاقانی. خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی
نای گلو را گویند و بعربی حلقوم. (برهان قاطع). مجرای نفس و سرفه است از درون و آن طبقاتی است غضروفی، مسحط، سلجان، مزرد، زلقوم حنجور، حنجره. (یادداشت بخط مؤلف) : تدکیم، بسرخود در خشکنای کسی زدن. (منتهی الارب). غلصمه، سرخشکنای گلو مع بن زبان و رگهای آن. (منتهی الارب)
نای گلو را گویند و بعربی حلقوم. (برهان قاطع). مجرای نفس و سرفه است از درون و آن طبقاتی است غضروفی، مَسحَط، سلجان، مَزرَد، زُلقوم حَنجور، حَنجَرَه. (یادداشت بخط مؤلف) : تدکیم، بسرخود در خشکنای کسی زدن. (منتهی الارب). غَلصَمَه، سرخشکنای گلو مع بن زبان و رگهای آن. (منتهی الارب)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند