- خشک پی
- بد قدم، شوم
معنی خشک پی - جستجوی لغت در جدول جو
- خشک پی
- شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نافرّخ، شمال، نحس، شنار، سبز پا، نامبارک، بدیمن، نامیمون، منحوس، مشوم، مرخشه، بدقدم، بداغر، تخجّم، بدشگون، پاسبز، سبز قدم، میشوم، سیاه دست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حنجره
حلقوم
متعصب
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
عمل و شغل خشک پز، دکان خشکه پز
نانوائی که نان روغنی و خشک می پزد
نای گلو حلقوم گلو
گرسنه، عذا نا خورده
آب خشک کن کاغذی مخصوص که مرکب و جوهر را با مالیدن آن خشک کنند، آلتی چوبین یا فلزی دارای کاغذ خشک کن
زخم و جراحت خشک جراحت خشک، خشکیی که بر روی زخم بسته شود، جرب خشک
نانوایی که نان خشک یا نان روغنی می پزد
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
زخم و جراحت خشک، کنایه از بهانه، کنایه از نیرنگ، فریب، در پزشکی جرب
دستگاه خشک کنندۀ چیزی مثلاً خشک کن ماشین لباس شویی، کاغذی نرم و پرزدار که با آن خط هایی را که با جوهر بر کاغذ نوشته شده خشک کنند، کاغذ خشک کن
خوشقدم، با سعادت خجسته یی خوش مسعود میمون: (مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست ک نی - زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا) (دیوان کبیر 9: 1)
زخم و جراحت، حیله و نفاق
حنجره، عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو
تندرو، روندۀ چابک، برای مثال سبک پی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱ - ۵۹ حاشیه)
بی عقل، احمق، تندخو
یبوست، ضد تری
خشک و بی آب بودن، مقابل دریا، زمین، برّ، یبوست، خشک سالی
Stodginess
тяжеловесность
Schwerfälligkeit
важкість
sztywność
pesantezza
pesadez